رسانه تحلیلی تصویری بهمن، گروه فرهنگ و اندیشه- زهرا عدالتفر : نیمه شب، رفت. جایی حوالی بیآفتابی تابستان، مرداد، نوزدهم. شاید هم «ارغوان» بود که پژمرد. شاخه همخون، جدا ماند. در نیمههای شب، کسی نبود که دیگر «گالیا» را صدا بزند. در اندیشه غم ارغوان فرو افتد و در خم اندر خم و پس کوچههای ناامیدی، ایران را سرای «امید» بخواند. اصلا برای ایران، بخواند. برای «امید» بخواند. آفتاب زد و سایه، رفت.
پس از «نخستین نغمهها»، از «سراب» سرود. همگام با فریاد آی آدمهای نیما در کنگره نویسندگان ایران، کمی پیش و پستر از 1325، تقریبا زمانی که سهراب در تکاپو برای «نشان دادن کهکشان تهی تنهایی» بود و فروغ از «اسیر»، میگفت. شعر «ساختنش» رفته رفته به جایی رسید که به قول رفیقاش، شفیعی کدکنی :« امروز اگر آماری از حافظههای فرهیخته شعردوست در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود، شعر هیچیک از معاصران زنده نمیتوانند با شعر سایه رقابت کنند.» .
توانش وسیع زبانی در کنار فهم دقیق از زبان و ادبیات کهن و احوالات معاصرین، یکی از رموز برجستگی آثار ادبی و اشعار سایه است. همزیستی با افرادی چون شاملو و نیما و رفاقت با افرادی همچون شهریار او را در زمره شاعران معاصر و نواندیش ایرانی قرار میدهد و در عین حال، فهم دقیق و عمیقاش نسبت به ادبیات کهن کار را میرساند به تالیف و تصحیح دیوان حافظ و کتاب «حافظ به سعی سایه» و از او پلی میسازد مابین قرن هشتم تا قرن چهاردهم هجری... شاعری به قدمت شش قرن ماندگاری.
شاعر؟ مبارز؟ ترانهسرا؟
اگر قرار باشد از کیستی سایه، سوال شود، ناظر به دوره زیست 90 ساله پر پیچ و خمش هویتها، صفات و اسامی متعددی پسوند نامش میشود. زندگی سیاسی و مبارزاتی او حوالی سال های 30 تا 40، تصنیف پردازیهایی که او را به یک ترانهسرای قابل توجه بدل میکنند و غزلهای بیبدیلی که او را سایه میکنند. اما ورای اینها به نظر میرسد که او بیش از هرچیزی یک فارسیگویِ فارسیدانِ فارسیسراست.
زندگی سیاسی و مبارزاتی سایه حوالی سال های 30 تا 40، تصنیف پردازیهایی که او را به یک ترانهسرای قابل توجه بدل میکنند و غزلهای بیبدیلی که او را سایه میکنند. اما ورای اینها به نظر میرسد که او بیش از هرچیزی یک فارسیگویِ فارسیدانِ فارسیسراست.
ابتهاج طی دوران شاعری خود اگرچه بسیار از سبک شعر و اندیشه نو و مدرن متاثر است اما پیوندی وثیق با بطن زبان فارسی دارد و همین مهم او را به سبکپردازی در شعر و نظم رهنمون میسازد. مجموعا میتوان چندین سبک شعری را در آثار او به تفکیک مشاهده کرد. انگار که او، چند نفر باشد. یک سایه نیماییسرا و نوآور، یک سایه تصنیفگو و یک سایه که گل سرسبد کارهایش، غزلهای کهن است.
سایهی نیماییسرا، اوج کارش را با ارغوان نشان میدهد:
ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از جهان بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند...
سایه تصنیفگو، بر قلهای از کلمه میایستد که ماحصلش «در این سرای بیکسی است»...:
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
و سایه کهنسرای غزلساز اوج کارش ختم به دو بیت میشود:
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
سهل ممتنع بودن زبان اشعار او، زبان روان به دور از تکلف شاعری، مفهومپردازی های متعالی در کنار فهم فنی از شعر و نظم، مجموعهای از سایه ساخته که شاید چندان دور از ذهن نباشد که او را یکی از حافظین زبان در دوره معاصر خطاب کنیم.
چکیده این سه سایه اما، همان زبان فارسی است. آنچه که نسل دهه 30 و نسل دهه 80 را در ابتهاج، مجموع میکند تکیه دقیق او بر زبان است.در دوره ای که ترانههای رایج کارشان زخمی کردن پیکر زبان فارسی است، او با همین ترانهها، مرهم زبان فارسی شد. اگرچه عاطفه، فهم دقیق اجتماعی و مواردی از این دست همگی در فرایند برجستگی یک شاعر نقش دارند اما قوت او، اینجاست. سهل ممتنع بودن زبان اشعار او، زبان روان به دور از تکلف شاعری، مفهومپردازی های متعالی در کنار فهم فنی از شعر و نظم، مجموعهای از سایه ساخته که شاید چندان دور از ذهن نباشد که او را یکی از حافظین زبان در دوره معاصر خطاب کنیم. "حافظ" را دوست داشت، حافظ زبان هم شد. گویی که زبان فارسی دینی بر گردنش باشد. پس از 95 سال این دین، ادا شد.
|انتهای پیام|